بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
پسر جوانی که به اتهام قتل و آتش زدن دختری نوجوان پای میز محاکمه ایستاده بود، مدعی شد مقتول وی را تحقیر کرده بود.
به گزارش مشرق ، شهریور 1403 پدر و مادر دختر 16 ساله ای با مراجعه به پلیس گزارش ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند. خواهر وی نیز به مأموران گفت: «خواهرم چند ماه قبل با پسری به نام بابک در ارتباط بود اما بابک به خاطر جرمی که مرتکب شده بود به زندان افتاد.»
در حالی که تلاش برای یافتن دختر نوجوان ادامه داشت، جسد سوخته وی در اطراف تهران کشف شد.
در ادامه تحقیقات پلیس دوربین های مداربسته نزدیک محل کشف جسد را مورد بازبینی قرار دادند و مشخص شد پسری جوان جسد را با موتور به آن محل برده و رها کرده است.
با شناسایی پسر جوان به نام نیما وی بازداشت شد و در همان ابتدا به قتل و آتش زدن جسد اعتراف کرد.
بدین ترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و با پذیرش اتهام قتل گفت: «بعد از اینکه دوستم بابک به زندان افتاد من ارتباطم را با مقتول بیشتر کردم. روز حادثه او به خانه ام آمد اما احساس کردم حال خوبی ندارد. ناگهان بند لباسش را برداشت و دور گردنش پیچید تا خودش را خفه کند. من می خواستم بند را از دستش بگیرم که او محکم روی زمین افتاد و پیشانی اش ورم کرد. وقتی دیدم حرکت نمی کند، ترسیدم. نمی دانستم با جسدش چه کار کنم. از باک موتورم بنزین کشیدم تا با سوزاندن او ردی از من باقی نماند.»
قاضی از متهم پرسید: «اما طبق نظریه پزشکی قانونی روی سر مقتول آثار ضربات متعدد با جسم سخت بوده است. چه توضیحی داری؟»
متهم بعد از کمی سکوت گفت: «وقتی او روی زمین افتاد با سنگ چندین ضربه به سرش زدم.» چرا؟
من یک بچه پرورشگاهی هستم. 3 سال پیش که به 18 سالگی رسیدم پرورشگاه را ترک کردم. همان زمان تصمیم گرفتم زندگی سالمی داشته باشم. بعد از مدتی با بابک و شاهرخ دوست شدم. به آنها اعتماد کردم و داستان زندگی ام را گفتم اما بابک ماجرای پرورشگاهی بودن مرا به مقتول گفته بود. روز حادثه وقتی به مقتول گفتم به جای بابک با من زندگی کن مرا تحقیر کرد و گفت تو بچه پرورشگاهی هستی و اصل و نسبی نداری که بخواهم آینده ام را با تو بسازم. من هم خیلی عصبانی شدم.
قاضی سؤال کرد: «نگران نبودی بابک متوجه ارتباط تو با مقتول شود؟»
متهم گفت: «چرا مطمئن بودم آن دختر برایش تعریف می کند به همین خاطر او را کشتم.»
در این هنگام پدر و مادر مقتول به قضات گفتند: «ما نمی دانستیم که او با دخترمان ارتباط برقرار کرده به همین خاطر علاوه بر شکایت قتل به خاطر رابطه نامشروع هم شکایت داریم.»
با پایان جلسه رسیدگی به اتهام قتل، قرار شد در جلسه غیرعلنی دیگری به اتهام رابطه نامشروع وی رسیدگی و پس از آن رأی صادر شود.
{{name}}
{{content}}